علم آموزى زن از دیدگاه اسلام
نويسنده: داود الهامی
از آنجایى‏که شمار دانشمندان زن در تاریخ نظام آموزش اسلامى در مقایسه با مردها کمتر است، بعضى‏هاپنداشته‏اند در اسلام محدودیتى درباره تحصیل زنان و دختران وجود دارد. زنان دانشمندى که کم و بیش‏نامشان در تاریخ برده شده به طور غیر رسمى تحصیل کرده‏اند و شیوه آموزشى اسلام ویژه مردان است.
براى رفع این پندار طرح دو سؤال و پاسخ به آن‏ها ضرورت دارد:
1 - آیا در اسلام تحصیل علم و دانش تنها به مردان اختصاص دارد و یا شامل زنان هم مى‏شود؟
2 - آیا آموزش در میان زنان و دختران مسلمان در طول تاریخ - به ویژه در صدر اسلام- یک شیوه رایج‏بوده‏است؟
زن و تحصیل علم
اسلام مرد و زن را در تدبیر شؤون زندگى به وسیله اراده و کار، مساوى مى‏داند از این‏رو هر دو در تحصیل‏احتیاجات زندگى و آن‏چه مایه قوام حیات انسانى است‏یکسان مى‏باشند. زن مى‏تواند همانند مرد مستقلا کارکند و مالک نتیجه کار و کوشش خود شود. در صدور فرمان الهى فرقى بین زن و مرد نیست مگر در احکامى که‏ویژه یکى از ایشان است.
تحصیل علم و کسب دانش نیز از احکامى است که زن و مرد در آن مشترک مى‏باشند و هرگز دین اسلام جنس راسد راه دانش اندوزى نمى‏داند. مرحوم علامه طباطبائى در تفسیرالمیزان، پس از نقل سرگذشت تاسف‏بار زن درطول تاریخ مى‏گوید:
زن در تمام احکام عبادى و حقوق اجتماعى با مرد شریک است و در هر امرى که مرداستقلال دارد، مانند: ارث، کسب، معامله، تعلیم و تربیت و دفاع از حقوق و غیره زن هم‏مستقل است، مگر در مواردى که با مقتضاى طبیعتش مخالف باشد. (1)
بررسى آیات و روایات
تمام آیات و روایاتى که درباره تحصیل علم و دانش وارد شده، همانند «یاایهاالناس‏» و «یاایهاالذین آمنوا» عمومى است. و شامل زن‏ها هم مى‏شود. اسلام «علم‏» را نور و «جهل‏» را ظلمت وعلم را بینایى و جهل را کورى مى‏داند. در قرآن آمده است:
«قل هل یستوى الاعمى والبصیر ام هل تستوى الظلمات والنور... (2) »;
بگو آیا چشم نابیناى جاهل و دیده بیناى عالم یکسان است؟ آیا ظلمات و تاریکى جهالت‏بانور علم و معرفت مساوى است؟

«هل یستوى الذین یعلمون والذین لایعلمون انما یتذکر اولوا الالباب‏» (3)
آیا آنان که به سلاح علم مجهزند با آنان که با جهل و نادانى دست‏به گریبانند، با هم برابرند؟فقط اندیشمندان تفاوت این دو گروه را درک مى‏کنند و امتیاز آنان را باز مى‏یابند.
پیامبر اکرم‏صلى الله علیه وآله نیز فرموده‏اند:
«طلب‏العلم فریضة على کل مسلم‏»
وقتى علم در دیدگاه اسلام نور و بینایى است دستیابى به آن بر هر مسلمانى فرض است. آیامى‏توان گفت که از نظر اسلام تنها بر مردها لازم شده که از ظلمت‏خارج شوند و به روشنایى‏برسند، اما زنان چنین وظیفه‏اى ندارند و باید همچنان در ظلمت جهل و نادانى باقى بمانند؟!
آیه دیگرى درباره پیامبر اکرم‏صلى الله علیه وآله مى‏فرماید:
«یتلوا علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب والحکمة... (4) »
پیامبر آمده است که آیات قرآن را بر مردم بخواند و روح آن‏ها را تزکیه کند و به آن‏ها کتاب‏و حکمت‏بیاموزد.
در آیه «تزکیه‏» و «تعلیم‏» با هم ذکر شده و به صیغه مذکر آمده است. آیا مى‏شود یزکیهم ویعلمهم را منحصر به مردان دانست؟!
فقها مى‏گویند بعضى عمومات و کلیات از «تخصیص‏» ابا دارد و لحن و بیان به گونه‏اى است که‏قابل تخصیص نیست و مطلب آن‏چنان است که براى عقل قابل تبعیض نمى‏باشد. مثلا درباره علم‏و تقوى آمده است:
آیا کسانى‏که دانا و عالم هستند با کسانى‏که نادان و جاهلند، مساوى هستنددرباره «تقوا» هم گفته شده:
«ام نجعل الذین آمنوا و عملوا الصالحات کالمفسدین فى‏الارض ام نجعل المتقین کالفجار (5) ».
آیا آنهایى‏که ایمان دارند و عمل صالح انجام داده‏اند، آن‏ها را مانند فساد انگیزها قرارمى‏دهیم و آیا پرهیزگاران و فاسقان را مانند هم قرار مى‏دهیم؟
و باز فرموده:
«ان اکرمکم عندالله اتقاکم (6) ».
در همه این موارد صیغه‏ها مذکر است. آیا مى‏توان ادعا کرد، آنچه درباره «تقوا» گفته شده‏اختصاص به مردها دارد و شامل زنان نیست؟ در این صورت زن‏ها باید از کلیه احکام و فرایض‏معاف باشند.
همچنین آیا مى‏توان گفت فرموده پیامبر اکرم‏صلى الله علیه وآله: «طلب العلم فریضة على کل مسلم‏» چون‏«مسلم‏» مذکر است تعبیر «کل مسلم‏» شامل زنان نمى‏شود؟ هرگز. زیرااولا در بعضى نقل‏هایى که در کتب شیعه وارد شده کلمه «مسلمه‏» نیز قید شده است:
«طلب‏العلم فریضة على کل مسلم و مسلمة‏» (7)
تحصیل علم براى تمام مردان و زنان مسلمان واجب است.
ثانیا: این تعبیرات اطلاق دارد و مقید به رجولیت نیست و اختصاص از آن فهمیده نمى‏شود.«مسلم‏» یعنى: مسلمان، چه مرد باشد چه زن. علاوه بر آن در همه نمونه‏هایى که شبیه این تعبیرهست، همین‏طور عمومیت دارد. مثلا در حدیث:
«المسلم من سلم المسلمون من یده و لسانه‏»مسلمان آن است که سایر مسلمانان از دست و زبان او در امان باشند.
بدیهى است که مقصود روایت این نیست که فقط مرد مسلمان اینطور باشد.
همچنین در روایت «المسلم اخ المسلم‏»نمى‏توان گفت: چون نفرموده: «المسلمة اخت المسلمة‏» پس دستور مخصوص مردها است.
گرچه کلمه «مسلم‏» دو مفهوم دارد: یکى مسلمان بودن و دیگرى مرد بودن اما بر همگان روشن‏است که در این موارد جنسیت مورد نظر نیست و در معنا دخالت ندارد. (8)
تنها در مجموع روایات کتب حدیثى دو روایت (9) آمده که از آموزش کتابت و سوره یوسف نهى‏کرده است. این دو روایت اولا: از حیث‏سند داراى اتقان نیستند و ثانیا: جنبه ارشادى و اخلاقى‏دارند. علاوه بر آن در هر دو روایت‏به آموزش سوره «نور» سفارش شده است که خود گواه تاکید برآموختن است.
استاد شهید مطهرى نیز درباره آموزش زنان مى‏فرمایند: «خداوند فکر و استعداد درس خواندن‏را و میل و شوق به آن را همان‏طور که در مرد قرار داده در زن هم قرار داده و منع او چیزى جزجلوى استعداد خدا دادى را گرفتن نیست‏».
آموزش زن در عصر پیامبر اکرم‏صلى الله علیه وآله
پیامبر اکرم‏صلى الله علیه وآله جهاد مقدس پیکار با بى‏سوادى را از خانه خود آغاز کرده بود. بلاذرى با سندروایت مى‏کند که هنگام ظهور اسلام در مکه تنها هفده نفر با سواد بودند. وى پس از شمردن‏اسامى آن‏ها، از یک زن قرشى نام برده که در دوره جاهلیت مقارن ظهور اسلام خواندن و نوشتن‏مى‏دانست. نام او «شفا» و دختر عبدالله بن عبد شمس بود. این زن مسلمان شده بود. و از مهاجران‏اولیه و از زنان فاضله به شمار مى‏رود (10) .
بلاذرى مى‏گوید:
این زن همان است که به دستور پیامبرصلى الله علیه وآله به حفصه همسر پیامبر کتابت‏آموخت (11) .
بلاذرى آنگاه چند زن از زنان مسلمان را نام مى‏برد که در دوره اسلام، هم مى‏خواندند و هم‏مى‏نوشتند و یا تنها مى‏خواندند. او نام «حفصه‏» دختر عمر، «ام‏کلثوم‏» دختر عقبة بن ابى معیط‏«عایشه‏» دختر سعد، «کریمه‏» دختر مقداد و بالاتر از همه «شفا» دختر عبدالله بن عدویه رامى‏نگارد. شفا به حفصه درس مى‏داد و پیامبر از او خواست تا به حفصه پس از زناشویى با پیامبرهمچنان درس بدهد. پس حفصه، خواندن و نوشتن مى‏دانسته است و نام او را جزء دارندگان‏مصاحف ضبط کرده‏اند (12) .
از این جریان معلوم مى‏شود که پیامبر اکرم‏صلى الله علیه وآله براى زنان خود معلم زن انتخاب کرده بودند این‏عمل پیامبر براى آموختن به دختران و زنان الگو و نمونه‏اى شد و دیرى نپایید که در مدینه افراد باسواد رو به فزونى نهادند و آمار باسوادها به‏طور چشمگیرى بالا رفت، در میان زنان و دختران‏کسانى پیدا شدند که خواندن و نوشتن را فرا گرفتند.
تعلیمات دینى پیامبرصلى الله علیه وآله براى زنان
پیامبر اکرم‏صلى الله علیه وآله بخشى از اوقات خود را به آموزش زنان در مسایل دینى اختصاص داده بود.بخارى به سند خود روایت کرده است که زنان به پیامبر گفتند:
مردان در استفاده از محضر شما بر ما پیشى گرفته‏اند. پس خود، روزى را به‏ما اختصاص بده.آن حضرت قبول کرد و روزى را به ایشان اختصاص داد و در آن روز به وعظ و ارشاد زنان‏پرداخت (13) و مرتب آنان را براى آموختن و دلگرم ساختن دیدار مى‏کرد.دختر پیامبر اکرم و همسران او در زمان حیات و پس از رحلت آن حضرت مرجع در مسایل‏دینى و فقهى بودند و «خانه هریک از ایشان به منزله مدرسه‏اى بود که طالبان دانش و حدیث در آن‏اجتماع مى‏کردند و به فراگرفتن احکام شریعت و انواع دانش و حکمت‏سرگرم مى‏شدند. بین مردم‏و همسران پیامبر نیز پرده‏اى آویخته بود تا کسى نتواند ایشان را ببیند». (14)بزرگان صحابه بسیارى مسایل دقیق و مهم را از زنان پیامبر مى‏پرسیدند. (15) با این ترتیب زن درروزگار پیامبر و صدر اسلام یکى از مصادر دانش و مورد تایید دین و پذیرش جامعه بود (16) رفتن زنان‏به مساجد براى اداى نماز در آن زمان کارى عادى و معمول بود. و این رفت و آمد فرصت مناسبى‏بود تا در مجالس علمى که از سوى بزرگان صحابه در مساجد برپا مى‏شد حضور یابند. داستان آن‏زن که پیشنهاد عمر را درباره پایین آوردن میزان مهریه‏ها رد کرد و عمر پس از شنیدن دلیل وى،رجوع به حق کرد، مشهور است و این خود دلیلى است‏بر اینکه آزادى اندیشه براى مردها و زن‏هایکسان بوده است. (17)
زنان معلم و محدث
برخى از زنان در تعلیم مردم به همسران پیامبر اقتدا مى‏کردند. بنا به گفته ابن خلکان مادر حسن‏بصرى که در سده اول هجرى زندگى مى‏کرده براى زنان داستان‏هاى دینى تعریف مى‏کرد و باسخنان پندآمیز آنان را موعظه و ارشاد مى‏کرد و این در زمانى بود که پسرش حسن به نقل‏داستان‏هاى دینى و تشکیل مجالس درس براى مردها مى‏پرداخت (18) .
مساجد، مراکز تعلیمات عمومى بود که زنان نیز مى‏توانستند به آن رفت و آمد کنند و درمجالس علمى آن حضور یابند. زنان در صدر اسلام نه تنها از حق تحصیل دانش برخوردار بودندبلکه این حق را هم داشتند که به تعلیم و نشر دانش بین زنان و مردان بپردازند و در بین آنان معلمان‏و استادانى در بخش‏هاى مختلف علوم اسلامى وجود داشت، به ویژه در زمینه علم حدیث که‏زنان مى‏توانستند در آن رشته به درجه استادى نایل شوند و در این‏باره با محدثان و حافظان بزرگ‏به قابت‏برخیزند و نمونه بارزى در امانت و عدالت‏باشند. کار زنان محدث به جایى رسید که‏علما و ناقدان حدیث اعتبار و اعتماد کاملى براى آنان قایل شدند که بسیارى از بزرگان از بین‏دانشمندان مشهور اسلام نتوانستند به این مرتبه از اعتماد نایل شوند.
ذهبى در کتاب میزان‏الاعتدال فى‏نقدالرجال که آن را به نقد راویان حدیث و میزان صداقت و جایگاه‏علمى ایشان اختصاص داده، در باب زنان محدث مى‏گوید:
من از بین زنان محدث کسى را نمى‏شناسم که در این زمینه متهم و متروک‏شده باشد. (19)
استادان زن غالبا در مساجد و یا اماکن عمومى به تدریس و بیان حدیث مى‏پرداختند و شنیدن‏حدیث و مسایل علمى در محضر زنان در خانه‏ها و با اجازه از همسران ایشان صورت مى‏گرفت (20) .
ابن حجر عسقلانى در کتاب خود الاصابه از تعداد 1552 نفر (21) ابن اثیر در کتاب «اسدالغابة‏» بیش‏هزار از نفر از زنان صحابه رسول خدا نام مى‏برند، که مصادر فقه و حدیث و تفسیر و تاریخ و سیره‏بوده‏اند (22) و هر کدام مانند مردها به علوم مختلف وارد بوده‏اند.
مشهورترین دانشمندان زن از صحابه
ام سلمه
او داراى منزلتى والا در علم و روایت‏حدیث مى‏باشد و پس از خدیجه فاضل‏ترین وپرهیزگارترین زنان پیغمبرصلى الله علیه وآله و داناترین آن‏ها به کتاب و سنت است. تا جایى که عایشه به او گفته‏است:
تو نخستین بانوى مهاجر از زنان رسول خداصلى الله علیه وآله مى‏باشى و تو بزرگ مادران‏مؤمنان هستى و جبرئیل بیشتر در خانه تو مى‏بود. (23)
ام سلمه از فقهاى زنان صحابه به‏شمار مى‏رفت (24) درباره علم و اجتهاد او کافى است که بگوییم‏جابربن عبدالله انصارى صحابى بزرگوار با همه شکوهى که در میان صحابه داشت‏به او مراجعه‏مى‏کرد و به فتواى او عمل مى‏نمود. (25)
احادیثى که ام‏سلمه از پیغمبر روایت کرده است، بالغ بر 378 حدیث مى‏باشد (26) و روایات او درفضیلت على‏علیه السلام معروف است (27) و اشعارى که مورخان از این بانوى گرانقدر ذکر کرده‏اند درباره‏ولایت اهل بیت‏علیهما السلام مى‏باشد. (28)
ام اسلم
او از زنان صحابه بوده و زمان امام سجادعلیه السلام و فیض حضور آن حضرت را نیز درک کرده بود.ایشان کتب بسیارى خوانده و به همین جهت‏به «قاریة‏الکتب‏» موصوف بوده همچنین به جهت‏روایت قضیه سنگ ریزه (29) به «صاحبة‏الحصاة‏» نیز معروف شد. و به مدلول همین روایت‏بسیار باجلالت و مورد توجه خاندان عصمت‏بوده است. (30)
ام جمیل
فاطمه دختر مجلل بن عبدالله بن قیس، از فضلا و ادباى زنان و از سابقین به دین مقدس اسلام‏بود. او با حاطب بن حارث بن مغیره ازدواج کرد و دو پسر به‏نام‏هاى محمد و حارث از وى‏به‏وجود آمد. ایشان با شوهرش به حبشه رفته و بعد از مرگ شوهر با پسرهایش به مدینه برگشته‏است. او براى بهبودى پسرش محمد که به آتش سوخته بود، شرفیاب حضور مبارک پیامبرصلى الله علیه وآله‏گردید و تقاضاى دعاى خیر کرد و در اثر دعاى آن حضرت پسرش شفا یافت. (31)
ام رعله قشیریه
وى از زنان صحابه و عالم و شاعر و بسیار فصیح بود و از پیامبر اکرم‏صلى الله علیه وآله روایت نقل کرده است.روزى به خدمت پیامبر اکرم‏صلى الله علیه وآله رسید و عرض کرد:
السلام علیک یا رسول‏الله و رحمة‏الله و برکاته انا ذوات الخدور و محل ازرالبعول و مربیات الاولاد و ممهدات المهاد و لاحظ لنا فى الجیش الاعظم فعلمناشیئا یقربنا الى الله عزوجل.
پیامبر اکرم‏صلى الله علیه وآله در جواب او فرمود:
اگر شما زنان از ذکر خدا غافل نباشید و چشم خود را از نامحرم ببندید و به گونه‏اى صحبت‏نکنید که مرد اجنبى بشنود، شما ماجور و مثاب خواهید بود. (32)
ام رعله بعد از رحلت پیامبر اکرم‏صلى الله علیه وآله، حسنین‏علیهما السلام «در برگرفته و کوچه‏هاى مدینه را گردیده واشک مى‏ریخته است و چون به در خانه فاطمه‏علیها السلام رسید این بیت را انشا کرد:
یادار فاطمه المعمحور ساحتها هیجت لى حزنا حییت من دار (33)
نسیبه بنت الحارث ام عطیه
ایشان از زنان فاضله صحابه پیامبر اکرم‏صلى الله علیه وآله شمرده مى‏شد که در بیعت رضوان و جنگ‏هاى‏پیامبرصلى الله علیه وآله شرکت داشته و مجروحین را مداوا مى‏کرد. جمعى از صحابه و علماى تابعین در بصره‏«غسل میت‏» را از او گرفتند و از پیامبر اکرم روایت نقل کرده است. (34)

از زنان فاضل و عالم عصر خود و انیس رسول خدا در سفرها بود. وى مى‏گوید:
من با رسول خدا انس بسیارى داشتم -یعنى به خانه‏اش رفت و آمد مى‏کردم- چون در سفرهابراى مداواى زخمیان و پرستارى بیماران با وى مى‏رفتم. روزى داخل خانه عایشه شدم، دیدم‏على‏علیه السلام بیرون مى‏آید و رسول خدا در غیاب على‏علیه السلام به عایشه مى‏گوید:
«ان هذا احب الرجال الى و اکرمهم على فاعرفى له حقه و اکرمى مثواه‏».
این مرد، محبوب‏ترین و گرامى‏ترین مردان است نزد من. حق او را بشناس و احترامش راداشته باش. (35)
ام حکیم بیضا، دختر عبدالمطلب و عمه رسول اکرم‏صلى الله علیه وآله‏او از زنان فاضله و خردمند بنى هاشم و ادیب و فصیح و بلیغ بود و به هر یک از «بیضا» و«قبة‏الدیباج‏» موصوف و ملقب و در نظم شعر نیز طبعى وقاد داشته است، حسب‏الامر پدر در حال‏حیاتش مرثیه‏اى براى او گفته که از ابیات آن است:
الا یا عین جودى و استهلى و بکى ذا الندى والمکرمات الا یا عین و یحک اسعدینى بدمع من دموع‏هاطلات (36)
ام الدرداء
خیره دختر ابو حدرد اسلمیه و زن ابوالدرداء عامربن حارث از فضلا و محدثین زنان صحابى‏بوده که احادیث‏بسیارى از رسول اکرم‏صلى الله علیه وآله و شوهرش استماع و روایت کرده است. (37)
ام‏الدرداء هجیمه دختر حبى زن دیگر ابوالدرداء
او نیز محدث و عالم و زاهد بوده از سلمان و شوهر خود روایت مى‏کرد. پیوسته به نماز وعبادت اشتغال داشت و دوستدار مجالس علما بود. شش ماه در بیت‏المقدس و شش ماه دردمشق اقامت مى‏کرد (38) .
اسماء بنت عمیس
خواهر میمونه همسر رسول‏خداصلى الله علیه وآله:
او از زنان فاضل و بزرگوار روزگار خویش و از اولین گروندگان به اسلام بود که همراه همسرش‏جعفر طیار، براى پیشبرد اسلام به حبشه مهاجرت کرد و در سال فتح خیبر در سال هشتم به مدینه‏بازگشت او پس از شهادت جعفر، در سال هشتم با ابوبکر ازدواج کرد.
اسما، این صحابى جلیل‏القدر و راوى موثق رسول خداصلى الله علیه وآله مادر محمدبن ابى‏بکر است که‏درباره او گفته‏اند: نجابت محمدبن ابى‏بکر از جانب مادرش بود. (39)
اسما از شهود و از تکذیب کنندگان حدیث جعلى «نحن معاشر الانبیاء لانورث، ما ترکناه‏صدقة‏» (40) و از راویان معروف حدیث «ردالشمس‏» براى على‏علیه السلام در زمان پیامبر است. (41) اسما ازراویان حدیث غدیر است. قریب سى تن از بزرگان حدیث‏شیعه و سنى از اسما روایت نقل کرده واو را توثیق کرده‏اند (42) . شیخ صدوق نیز در «فقیه‏» از ایشان روایاتى نقل کرده است. در کتب روایى‏تعداد روایاتى که از ایشان نقل شده به شصت عدد مى‏رسد.
اروى دختر حارث بن عبدالمطلب
صحابى رسول اکرم‏صلى الله علیه وآله و از بانوان فصیح و بلیغ بود. وى در برابر معاویه، ناحق بودن خلافت اوو اسلام نیاوردن او را (تا فتح مکه) به رخش کشید و از امانتدارى على‏علیه السلام و عمل آن حضرت به‏احکام الهى سخن گفت و عمر و بن عاص و سعید بن عاص و مروان را مفتضح ساخت و شعرى‏در فضایل امیرالمؤمنین سرود و صفات آن حضرت را برشمرد. (43)
ام سنان
او دختر جشمه یا خیثمة و از شعرا و فضلاى عرب و موصوف به حسن ادب است و در نظم ونثر مهارت داشت. لطافت معانى را با فصاحت الفاظ توام مى‏داشت، اشعار او، که در مدح اهل‏بیت طهارت‏علیهما السلام سروده و قبیله خود «بنى مذحج‏» را به نصرت و یارى ایشان ترغیب نموده برهان‏قاطع این مدعا است. (44)
اینها نمونه‏هایى بودند از زنان صحابه که در زمان پیامبر اکرم به فضل و دانش معروف بودند.طبق گزارش‏هاى مورخان بسیارى از زنان در عصر پیامبر در کهولت‏سواد آموختند. (45)
اسلام براى پیکار با جهل و بى‏سوادى، روزنه‏اى تازه و وسیع به سوى افق‏هاى بى‏کران دانایى وآگاهى گشود و زنجیر از پاى درک و شوق انسان‏ها برگرفت. دانستن و علم آموختن براى همگان‏نه‏تنها آزاد که یک «فریضه‏» شد.
به برکت تعالیم اسلام و دستور پیامبر خیراندیش اسلام بود که زنان همدوش مردان به‏دانش‏آموزى روى آوردند. این‏کار، با توجه به شرایط دشوار و ناسازگارى که آن زمان فراروى زنان‏قرار داشت‏به راستى یک انقلاب بود، روش نوین پیامبرصلى الله علیه وآله در آموزش زنان و یکسان شمردن آنان‏با مردان یک انقلاب عظیم فرهنگى بود که جهان اسلام را فرا گرفت و فضا را عطرآگین ساخت. (46)
آموزش زنان در دولت علوى
در دولت علوى نیز مبارزه با جهل و بى‏سوادى در اولویت‏بود. اصرار امام به این بود که جهل راریشه‏کن کند و علم را به‏جاى آن در مغزها جایگزین سازد. جهان اسلام همه آشیان علم گردد وگرنه دست کم مراکز حکومت اسلامى کانون علم باشد. و درس نخوانده و تحصیل نکرده شاغل‏شغلى در دولت نباشد. امام على‏علیه السلام در خطبه‏اى که ذکرى از آل محمدصلى الله علیه وآله و آشیانه آن‏ها مى‏کندمى‏فرماید:
«فانهم عیش العلم و موت الجهل. هم‏الذین یخبرکم حکمهم عن علمهم و صمتهم عن‏منطقهم...» (47)
آنان حیات علم و مرگ جهل‏اند، آنان که حکمشان شما را از علمشان و خاموشى‏شان ازگفتارشان و ظاهرشان از باطنشان آگاه مى‏سازد.
بر اهل دقت فرق عبارت «عیش علم‏» با تعبیرات دیگر مثل عالم‏اند و ذوعلم‏اند، پوشیده‏نیست. کسى «عیش علم‏» خواهد بود که تمام زندگیش مصروف علم شود و وسایل تحصیل علم رافراهم کند، اهل علم را تشویق کند و آن‏ها را بزرگ شمارد و راه به کوى علم براى همه باز کند.
از این رو دربار کوفه در عهد امام‏علیه السلام غلغله‏اى از علم و تعلم بوده و شعاع علمش تا امروزمى‏تابد. چه نشانى بهتر از «نهج‏البلاغه‏» که جمع‏آورى اندکى از بسیار کوفه است و تاکنون مانده و هنوزستاره‏وار مى‏درخشد و بر همه تفوق دارد.
به‏طور کلى، این خاندان معدن علم و معارف و گنجینه حکمت‏بوده‏اند وابستگان به این بیت‏نیز عمدتا همه از فضل و کمال آنان بهره‏مند بوده و همسران و دختران این خاندان عالم‏ترین وفاضل‏ترین زنان زمان خود بوده‏اند که چند نمونه از آنان را در زیر مى‏آوریم:
ام کلثوم
او که دختر امیرالمؤمنین‏علیه السلام و فاطمه زهراعلیها السلام است در سال ششم هجرى به‏دنیا آمد و در سال‏54 هجرى در حال حیات برادرانش امام حسن و امام حسین‏علیهما السلام در مدینه رحلت فرمود. صاحبان‏کتب انساب و سیره، او را زینب صغرى، ام‏کلثوم کبرى و رقیه نامیده‏اند. (48)
ام‏کلثوم را در زمره اصحاب رسول خدا نیز ذکر کرده‏اند. (49) لیکن ابن سعد او را از جمله کسانى نام‏برده که از غیر رسول خداصلى الله علیه وآله روایت کرده‏اند. (50) مرحوم مامقانى درباره او مى‏نویسد:
«زنى جلیل‏القدر زیرک و بلیغ بود و من او را از ثقات مى‏دانم‏» (51)
زینب کبرى
دختر امیرالمؤمنین‏علیه السلام و فاطمه زهراعلیها السلام است و یکى دیگر از راویان حدیث از امیر مؤمنان‏است که در زمان حیات پیامبر اکرم به دنیا آمد و به سال 61 یا 62 بدرود حیات گفت، از ایشان به‏صدیقه صغرى، عقیله بنى‏هاشم، عالمه غیر معلمه و غیر مفهمه یاد شده است این بانوى بزرگواردر فصاحت و بلاغت، زهد و تقوا، عبادت و تهجد همانند پدر و مادر گرامى‏اش بود. هر گاه لب به‏سخن مى‏گشود چنان بود که گویا على‏علیه السلام سخن مى‏گفت. مرتبه عقل و دانش و عفت و عصمت آن‏حضرت بر همگان مشهود است. سخنان زینب کبرى پس از شهادت برادرش و خطبه‏هاى او دربازار کوفه و مجلس یزید همگان را به حیرت واداشت. امام سجادعلیه السلام خطاب به ایشان فرمود:
«انت‏بحمدالله عالمة غیر معلمه و فهمة غیر مفهمه‏» (52) امام سجادعلیه السلام و جابربن عبدالله انصارى، فاطمه بنت‏الحسین، محمدبن عمرو، عطاءبن سائب‏و عباد عامرى از زینب کبرى روایت نقل کرده‏اند و آن حضرت از مادرش و پدرش و اسماء بنت‏عمیس وام ایمن روایت کرده است. (53)
مؤلف کتاب «خصایص زینبیه‏» مى‏نویسد:
حضرت زینب مجلس تعلیم و تدریس داشته و در زمان اقامت پدرش در کوفه براى زنان تفسیرقرآن مى‏گفت، یک روز در تفسیر «کهیعص‏» صحبت مى‏کرد که پدرش وارد شد و فرمود مى‏شنیدم‏براى زنان تفسیر «کهیعص‏» مى‏گویى، عرض کرد بلى فرمود:
نور دیده من این رمزى است‏براى مصیبتى که بر عترت رسول خدا وارد مى‏شود.
عرض کرد آن مصیبت چگونه است، امام‏علیه السلام شرح داد و زینب کبرى سخت گریست. (54)
خطبه‏هاى ایشان قطره‏اى از دریاى بیکران علوم و معارف اهل بیت‏علیهما السلام است.
فاطمه بنت على‏علیه السلام
او که مادرش زن دیگرى غیر حضرت فاطمه‏علیها السلام بود، یکى دیگر از راویان امیرالمؤمنین است‏که طبق گفته مورخان در سال 117 هجرى دنیا را وداع کرد. (55) وى از بزرگانى چون حضرت على‏علیه السلام‏و اسماء بنت عمیس و محمدبن حنفیه و... روایت کرده و جمعى از بزرگان حدیث چون: حارث‏بن کعب کوفى، رزین بیاع الانماط ابوبصیر و... از او حدیث نقل کرده‏اند. (56)
از ایشان به عنوان «عالمه‏» و «محدثه‏» و «مجاهده‏» یاد شده است. به گفته مرحوم کلینى در«کافى‏» امام حسین‏علیه السلام کتابى نزد ایشان به امانت گذاردند تا آن را به امام سجادعلیه السلام بسپارند. (57) ازایشان خطبه‏اى فصیح و بلیغ که آن را در کوفه در مجلس ابن‏زیاد ایراد فرمود به یادگار مانده است.
سکینه دختر امام حسین‏علیه السلام
مادر ایشان «رباب‏» دختر امرء القیس است. امام حسین‏علیه السلام علاقه زیادى به ایشان داشت این‏علویه شریفه در کربلا حضور داشت و حوادث کربلا را با چشم خود دیده و در زمره اسراى کربلابود. اشعار بلند ایشان در رثاى پدر بزرگوارش در تاریخ ثبت است.
ابن خلکان در وفیات الاعیان در ترجمه او مى‏نویسد:
سکینه بزرگترین زنان عصر خود بود و زیباترین و ظریف‏ترین و نیکوترین‏آن‏ها در اخلاق و فضیلت‏به‏شمار مى‏رفت (58) .
آرى سکینه از زنان فاضله و دانشمند عصر و از شخصیت‏هاى علمى و ازمفاخر علم و کمال بود، که منزلش پایگاه ادیبان و شاعران شده و آنان از پشت‏پرده سخنان منظوم خود را به گوش آن بزرگوار مى‏رساندند و او قضاوت‏مى‏کرد (59) .
مامقانى او را از راویان حدیث مى‏داند.
خدیجه دختر امام محمدباقرعلیه السلام‏شیخ طوسى او را راوى و از اصحاب امام محمدباقرعلیه السلام شمرده است (60) و در اعلام‏النساءالمؤمنات از ایشان به عنوان فاضله و مؤمنه و متقى یاد کرده است.
ام‏الحسن دختر عبدالله‏بن محمدبن على بن الحسین‏علیه السلام
ایشان نوه امام محمد باقرعلیه السلام و از راویان حدیث مى‏باشد و شیخ در رجال، ایشان را از اصحاب‏امام صادق‏علیه السلام شمرده است. (61)
فاطمه معصومه دختر امام کاظم‏علیه السلام
او در سال 183 در مدینه متولد شد. در خاندان امامت و ولایت و در آغوش ایمان و طهارت‏پرورش یافت. القاب ایشان محدثه، عابده، عالمه، راویه و کریمه‏اهل بیت است. جماعتى ازارباب علم و حدیث روایاتى از ایشان نقل کرده‏اند و او نیز روایاتى از آباى طاهرین خود نقل کرده‏است. (62)
خدیجه دختر عمربن على بن‏الحسین‏علیه السلام
ایشان نوه امام سجادعلیه السلام و از بانوان فاضله و راوى حدیث‏بوده است. مرحوم کلینى در کتاب‏کافى از ایشان روایت نقل کرده است. مرحوم مامقانى ایشان را جزء روات به‏شمار آورده است.
علیه دختر امام سجادعلیه السلام
ارباب رجال درباره ایشان مى‏گویند; این بانوى فاضله داراى کتابى بوده است که ابوجعفرمحمدبن عبدالله بن قاسم با طریق خود از زرارة‏بن اعین و زراره از علیه بنت على بن الحسین‏علیه السلام‏این کتاب را روایت کرده است. (63)
رقیه دختر اسحاق بن موسى‏علیه السلام
ایشان دختر اسحاق فرزند امام کاظم است. این بانوى فاضله و جلیل‏القدر، عمرى طولانى‏داشت و قبر ایشان در بغداد است. شیخ صدوق در خصال از ایشان روایت نقل کرده است و علماى‏رجال او را از روات حدیث دانسته‏اند. (64)
مشهورترین زنانى که تحصیلات عالیه داشتند
علوم اسلامى به ویژه فقه و حدیث موضوعاتى هستند که زنان به آن‏ها علاقه‏مند بودند، ازاین‏رو، در میان محدثان و فقیهان، زنانى هستند که از چهره‏هاى برجسته به‏شمار مى‏روند. شرح‏حال 1543، زن حدیث دان که در کتب تراجم گنجانده شده است، حکایت از این دارد که در آن‏زمان براى آموزش زنان بستر مناسبى وجود داشت. در اینجا گزارش کوتاهى از تعدادى از زنان‏سرشناس براى نشان دادن شایستگى آنان در تحصیلات عالیه، نقل مى‏کنیم:
سیده نفیسه دختر ابومحمد حسن بن زید از تبار امیر مؤمنان على‏علیه السلام
وى از زنان صالح و پرهیزگار بود و در علم حدیث آنچنان تبحر داشت که امام شافعى به هنگام‏اوج نام‏آورى خود در «فسطاط‏» مصر پاى درس او مى‏نشست و استماع حدیث مى‏کرد (65) .
در حلقه درس این بانوى با فضیلت، بسیارى از دانشمندان نامى و مجتهدان حضور مى‏یافتند.مصرى‏ها به این بانو علاقه‏زیادى داشتند. هنگامى که امام شافعى فوت کرد، جنازه او را به خانه‏سیده نفیسه بردند و او نماز خواند (66) . سیده نفیسه در سال 208 ه ق در گذشت و شوهرش اسحاق‏بن جعفرالصادق‏علیه السلام خواست جنازه او را به مدینه انتقال بدهد، که مصرى‏ها جلوگیرى کردند. و اورا در قاهره دفن کردند. هم‏اینک مزار ایشان معروف است.
شهده دختر ابو نصر احمدبن فرج ابرى دینورى
شیخه شهده که «فخرالنساء» نام گرفته بود در مسجد جامع بغداد براى انبوهى از دانشجویان‏علاوه بر علوم دینى، ادبیات و فنون بلاغت و شعر تدریس مى‏کرد. ابن خلکان درباره وى‏مى‏نویسد:
او از زنان دانشمند بود و خطى زیبا داشت و گروه زیادى نزد وى سماع حدیث کردند. ازبزرگان علما کسى به پاى او نمى‏رسید. وى از ابوالخطاب نصربن احمد بطروانى و ابوعبدالله‏حسین‏بن‏احمدبن طلحه نعالى و طلحة بن محمد زینبى و افراد دیگر چون ابوالحسن على بن‏حسین بن ایوب و ابوالحسن احمدبن عبدالقادر بن یوسف و فخرالاسلام ابوبکر محمدبن احمدشاشى سماع حدیث کرد و شهرت و آوازه‏اش عالم‏گیر شد. (67) او در میان علماى بزرگ اسلام‏مقامى همتاى برجسته‏ترین علما را پیدا کرد. یکى از شاگردان این زن ابن تیمیه حرانى بود که ازوى سماع حدیث کرد. او در سال 574 درگذشت.
عروضیه
او از موالى ابوالمطرف عبدالرحمن‏بن غلیون کاتب بود. وى در بلنسیه (والنسیا) سکونت‏داشت و از مولاى خود، نحو و صرف و لغت آموخت و در این علوم بر وى برترى یافت و در علم‏عروض استاد شد. او کامل مبرد و نوادر قالى را از حفظ داشت و شرح مى‏کرد. ابو داود سلیمان دوکتاب مذکور را نزد وى خواند و از او عروض آموخت. عروضیه در سال 540 ه ق در دانیه از دنیارفت (68)
زینب دختر عبدالرحمن شعرى
این زن عالمه در نیشابور مى‏زیست و بانویى دانشمند بود که نزد فقهاى برجسته و بنام آن روزدرس خوانده بود و به دریافت اجازه روایت از ایشان نایل شده بود.
زینب از ابو محمد اسماعیل بن ابى‏القاسم بن ابى بکر نیشابورى قارئى و ابوالقاسم زاهر وابوبکر وجیه ابن طاهر که هر دو شامى بودند و ابوالمظفر عبدالمنعم بن عبدالکریم‏بن هوازن‏قشیرى و ابوالفتح عبدالوهاب بن شاه شادیاخى و دیگران سماع حدیث کرد.
حافظ ابوالحسن عبدالغفار بن اسماعیل بن عبدالغافر فارسى و علامه محمودبن عمرزمخشرى صاحب کشاف و دیگر بزرگان از طبقه حفاظ به وى اجازه روایت دادند.
ابن خلکان مى‏گوید:
در سال 610 ه هنگامى که دو ساله بودم زینب به من اجازه کتبى داد. (69)
دکتر شبلى مى‏گوید:
رسمى که در آن زمان براى تشویق و دلگرمى کودکان رایج‏بود تا به کوششى‏پى‏گیر برخیزند و در آینده شایستگى خود را براى داشتن این اجازه نشان‏دهند. (70)
زینب در سال 615 در نیشابور در گذشت. (71)
فاطمه فقهیه دختر علاءالدین محمدبن احمد سمرقندى
وى از زنان دانشمند در فقه و حدیث‏بود و از گروهى از فقها فقه آموخته بود وبسیارى نیز از وى کسب دانش کردند. فاطمه خود حلقه تدریس داشت و گروهى‏از بزرگان دانش به وى اجازه روایت دادند، او آثار بسیارى در فقه و حدیث تالیف‏کرد که بین دانشمندان انتشار یافت. وى با ملک عادل نورالدین شهید معاصر بودو مدت‏ها در پاره‏اى از امور داخلى کشور طرف شور او بود. نورالدین برخى ازمسایل فقهى را از وى فراگرفت و همواره در حق این زن انعام و او را یارى مى‏کرد.فاطمه در شهر حلب از دنیا رفت. (72)
ام‏الخیر بغدادیه
او از مشاهیر محدثین و زنان عالم قرن هفتم بغداد مى‏باشد که در فقه وحدیث‏بسیار مهارت داشت و به تدریس علوم مشغول بود. از ابن‏البطى وابوالمظفر کاغذى و بعضى از بزرگان دیگر اخذ علم حدیث کرده است. از اساتیدو مشایخ اجازه‏اسمعیل بن عساکر و ابن شحنه و قاضى تقى‏الدین سلیمان وجمعى دیگر از فضلاى آن زمان محسوب مى‏شود. از آن رو که داراى اوصاف‏حمیده و اخلاق پسندیده بود، به لقب «جمال‏النساء» شهرت داشت و در سال‏640 ه. ق درگذشت. (73)
فاطمه دختر شیخ امام مقرى محدث (620-708 ه. ق)
وى زنى دانشمند، حدیث‏دان و صادق در نقل روایت‏بود از پدر خود وبزرگان معاصر اخذ حدیث کرد و کسانى چون صفدى و دیگران از وى حدیث‏آموختند. جمعى از بزرگان علماى سده هفتم هجرى در شام و عراق و حجاز وفارس و دیگر بلاد اسلامى به او اجازه روایت دادند. این زن علاوه بر دانش،ثروت زیادى داشت که آن رادر کارهاى خیر از قبیل ایجاد مدارس و بیمارستان‏هاانفاق مى‏کرد. (74)
ام عبدالله دختر قاضى شمس‏الدین (624-717 ه )
ایشان نواده علامه وجیه‏الدین حنبلى و دختر عمربن سعدابن ابى‏البرکات‏شامى حنبلى و از مشاهیر حدیث دانان قرن هشتم هجرى مى‏باشد. او صحیح‏بخارى و مسند امام شافعى را در محضر ابوعبدالله زبیدى فرا گرفت. بنا به‏روایت صلاح‏الدین صفدى محدثه زمان خود بود و چون وارد مصر شد امیرارغون و قاضى کریم‏الدین از وى اخذ حدیث کردند. بارها صحیح‏بخارى راتدریس کرده و مرجع استفاده جمعى از افاضل وقت‏بوده است. و بسیارى ازدانشمندان مشهور از او روایت‏حدیث کرده‏اند. (75) چهار شوهر کرده بود او را«وزیره‏» و «ست‏الوزرا» نیز مى‏گفتند. (76)
زینب دختر یحیى سلمى (648-735 ه )
نوه دانشمند مشهور عزالدین بن عبدالسلام سلمى سلطان‏العلما بود و سبطسلفى به او اجازه روایت داد. زینب تنها کسى بود که کتاب «المعجم‏الصغیر»طبرانى را با سماع متصل روایت کرده است و ذهبى درباره او گفته است:
وجودش آکنده از نیکى و عبادت و عشق به روایت‏بود. (77) زینب مقدسى (646-740 ه )
معروف به «بنت‏الکمال‏» دختر احمدبن عبدالرحیم. او را بسیارى ازدانشمندان معاصر در شام و مصر و عراق اجازه روایت دادند. به گفته ذهبى:
او تنها کسى بود که به قدر یک‏بار شتر از اجزاه (حدیثى) اجازه روایت داشت.زینب زن دیندار، نیکوکار و کثیرالروایه بود. دانش پژوهان به محضر وى رفت وآمد بسیار داشتند و آثار بزرگان دانش را بر وى مى‏خواندند. بیشتر اوقات روزرا دانشجویان حدیث‏به سماع در محضر وى اشتغال داشتند. زینب آخرین‏کسى بود که با اجازه از سبط سلفى و گروهى دیگر از محدثان روایت کرد. (78) ابن بطوطه - جهانگرد معروف- در کتاب خود از وى یاد کرده است. زینب درسال 726 ه. ق در شهر دمشق به ابن بطوطه اجازه‏اى عام داد و این جهانگرد او رابه «رحلة‏الدنیا» ستوده است. (79)
فاطمه‏ام الحسن دختر شهید اول
وى زن عالمه و فاضله و عابده و صالحه بوده و در کلمات بعضى از بزرگان به:
زبدة‏الخواص و زینة اهل العلم و الاخلاص و فقیهه و شیخة الشیعة وست‏المشایخ.
موصوف است. از مشایخ بسیارى استماع کرده و از پدر بزرگوار خود و سید ابن معیه استادوالدش اجازه روایت داشته است. پدرش او را بسیار مى‏ستود و زنان را به اقتدا و مراجعه به او دراحکام امر مى‏کرد.
لفظ «ست‏المشایخ‏» که لقب مشهور او مى‏باشد، مخفف سیدة‏المشایخ است. یعنى: رئیس‏روات و نقله اخبار. (80)
جویریه دختر احمدبن احمد (م 782 ه )
وى از بسیارى از دانشمندان زمان خود چون ابن شحنه وست‏الوزرا و حسن بن عمر کردى وجلال بن طباع حدیث‏ شنید و بارها از شنیده‏هاى خود روایت‏حدیث کرد. جویریه عمرى طولانى‏کرد و از او روایت‏بسیار کردند. ابن حجر درباره او گفته است:
بسیارى از استادان و همگنان ما از وى سماع حدیث کردند. (81)
زینب دختر عبدالله‏بن عبدالحلیم.
وى حنبلى مذهب و برادر زاده شیخ تقى‏الدین بود. حافظ ابن حجر درباره او گفته بود:
از ابن حجار و دیگران سماع حدیث کرد و خود نیز به روایت‏حدیث‏پرداخت و مردم از دانش وى بهره بردند. و من نیز از او اجازه روایت داشتم.زینب از زنان مشهور در حدیث‏بود. (82)
زینب دمشقى دختر محمدبن عثمان
وى در گفتار و فصاحت و منطق و دانش فقه و حدیث از بهترین زنان زمان خود بود و شاگردان‏زیادى داشت که‏ابن حجر عسقلانى یکى از آنان بود که از وى اجازه روایت داشت. در حلقه درس‏حدیث او کمتر از 50 دانشجو نبود. درباره او گفته‏اند:
شنیده نشده که زنى چون او حلقه درس بگشاید و تا این اندازه طلاب درجلسه درس او اجتماع کنند. زینب با اجازه عام از فخرالدین ابن حجار و دیگران‏روایت‏حدیث مى‏کرد. (83) زینت دمشقى دختر عثمان بن محمد لؤلؤ (م، 800 ه ق)
او از فاضل‏ترین زنان دانشمند بود و در علوم سنت دستى قوى داشت. از حافظ ابن حجارسماع حدیث کرد و ابن حجر عسقلانى از وى اخذ حدیث نمود. وى درباره فقه و سنت رسایلى‏داشت که بسیارى از دانشمندان به آن‏ها استناد مى‏کرده‏اند. (84)
عایشه دمشقى دختر على بن محمد
او دانشمندى پرکار و با کمال بود. وى پس از تحصیل صرف و نحو و بیان و عروض و حدیث،حلقه تدریس دایر کرد. وى از شوهر خود حافظ نجم‏الدین حسنى و امام ابن الخباز و مرداوى‏سماع حدیث کرد و خود به روایت‏حدیث پرداخت و مردم از معلومات و علوم وى بهره بردند. ودر علم و ادب از معاصران خود برترى یافت (85)
ام‏الخیر، خدیجه (م، 730 ه )
از محدثین معروف بوده و در انشا و حسن خط نیز مهارت داشت، اجازه‏ها را با خط خودش‏مى‏نوشته و به «ضوءالصباح‏» ملقب بوده است. (86)
ام‏البهاء فاطمه دختر فهد
دختر حافظ تقى‏الدین محمدبن محمدبن فهد هاشمى بوده و از مشاهیر محدثین و از مشایخ‏جلال‏الدین سیوطى مى‏باشد. از بسیارى از مشایخ وقت اجازه داشته و از کثرت جلالت‏به «ست‏قریش‏» معروف بوده است. (87)
ام سعید یا سعدونه
او دختر عصام حمیرى و از ادباى زنان اندلس مى‏باشد که در علم و فضل داراى مقامى عالى‏بود و قوه حافظه کامل داشت. گویند در باب نعال حضرت رسول‏صلى الله علیه وآله سؤالى از ادیبى کردند وچون آن ادیب به زیارت آن مشرف نشده و اطلاعى در این موضوع نداشت در جواب گفت:
سالتم التمثال اذلم اجد للثم نعل المصطفى عن سبیل
سعدونه نیز ابیات زیر را ضمیمه آن شعر کرد:
لعلنى احظى بتقبیله فى جنة الفردوس اسنى مقیل فى ظل طوبى ساکنا آمنا القى باکواب عن السلسبیل وامسح القلب به علمه یسکن ماجاش به من غلیل فطا لما استشفى باطلال من یهواه اهل الحب من کل جیل (88)
عایشه دختر عبدالهادى مقدسى (م، 816 ه )
منسوب به صالحیه و حنبلى مذهب و بزرگ محدثان دمشق بود. وى صحیح بخارى را درمحضر حافظ ابن حجار شنید. حافظ ابن حجر از وى روایت‏حدیث کرد و کتاب‏هاى بسیار نزد وى‏خواند وى در آخر عمر خود تنها به علم حدیث پرداخت و در تعلیم علوم شیوه‏اى ساده داشت. (89)
آمنه مجلسى
ایشان دختر ملامحمدتقى مجلسى اول و همسر محمد صالح مازندرانى از زنان فاضله و عالمه‏عصر خویش بود و همسر ایشان با وجود آن که خود صاحب حاشیه بر معالم و در غایت فضل وعلم بود اما در بعضى امور و قواعد الاحکام از ایشان (آمنه‏بیگم) استفسار مى‏کرد. آمنه بیگم ازشعر و ادب نیز بهره داشت و شرحى نیز بر «الفیه‏» و «شواهد» سیوطى دارد. (90)
حمیده رویدشتى
او دختر شمس‏الدین محمد رویدشتى اصفهانى و از زنان دانشمند و فاضله بود، به علم رجال‏آشنایى داشت و تعلیم تعدادى از زنان را به عهده داشت. حواشى ایشان بر کتب حدیث مثل‏«استبصار» شیخ طوسى و غیره گواهى بر غایت فهم و دقت و اطلاع این بانوى دانشمند دارد ونشانه تعمق و دقت‏نظر ایشان در علم رجال است.
صاحب «ریاض‏العلما» مى‏گوید:
نسخه‏اى از «استبصار» را دیدم که حواشى بانو حمیده تا آخر کتاب بر آن موجود بود و گمان‏مى‏کنم که حواشى به خط خود وى باشد. پدر من بسیارى از اوقات مطالب ایشان را در حواشى‏کتب حدیث نقل مى‏کرد و آن را مى‏ستود (91) .
صاحب «الذریعه‏» درباره ایشان مى‏گوید:
ایشان فاضل و کامل بود و کتابى رجالى به نام «رجال حمیده‏» از وى به جاى مانده است. علماایشان را از جمله مصنفین کتب علم‏رجال شمرده‏اند. (92)
فاطمة‏العکبرى
در «ریاض‏العلما» آمده است:
شیخه فاطمه دختر شیخ محمدبن احمدبن عبدالله‏بن حازم العکبرى، فاضله عالمه فقیهه بود وسید تاج‏الدین محمدبن معیه که استاد شهید اول مى‏باشد از وى نقل روایت مى‏کند و شهید اول‏نیز توسط سیدابن معیه از ایشان نقل حدیث مى‏کند و از مشایخ اجازه فاطمة‏العکبرى شیخ‏عبدالصمدبن احمدبن عبدالقادربن ابى‏الجیش بود. (93)
امة‏الواحد
او دختر حسین بن اسماعیل قاضى محاملى (م، 377 ه)، عالم فاضل و فقیه متفقه در مذهب‏شافعى و حافظ قرآن و مسلط به قراءآت سبع بود. پدرش یک دانشمند سرشناس شافعى بود.محاملى درس‏هاى رسمى را در خانه تدریس مى‏کرد. دخترش بیش از همه بخت آن را داشت که ازپدر و اساتید دیگر که در آنجا تدریس مى‏کردند، علم بیاموزد. از این رو آن دختر یکى از نامى‏ترین‏دانشمندان روزگار خود شد و در کنار ابوعلى‏بن ابى هریره، استاد نامدار شافعى، مفتى مذهب‏شافعى شد. (94)
فاطمه دختر عباس بن ابى‏الفتح (م، 714 ه )
بغدادى از بانوان عالمه و فقیه و زبده زاهدان عصر خود بود. مدرسه رباطیه بغداد به اومنسوب است. در تعلیم و ربیت‏بانوان بسیار جدى بود و با علماى عصر مباحثه‏ها داشت و باصدرالدین وکیل که از علماى بزرگ آن عصر بود، در مسایل حیض مباحثه کرد و بر او غالب آمد وگفت که شما آنچه در این باره مى‏دانید فقط علم است ولى من علما و عملا مى‏دانم و چون معاصرابن تیمیه بود در مذهب با او مخالف بود. ابن تیمیه خواست او را از منبر پایین بکشد گویا شب‏رسول خدا را در خواب دید که او را عتاب مى‏کند و مى‏فرماید:
ترا با فاطمه چه‏کار است که او زنى صالحه و پرهیزگار مى‏باشد. (95)
ام‏الکرام دختر معتصم بن حماد
از اکابر ادباى اندلس به‏شمار مى‏رود و وقایعى که ما بین او و ادباى وقت‏به ظهور پیوست‏مشهور مى‏باشد. در عروض و فنون شعرى بسیار مهارت داشت و زنان عرب به وجود وى افتخارمى‏کردند. (96)
ام عبدالوهاب، عایشه باعونى (م، 932 ه )
وى ادیب مشهور و برخوردار از علم و عمل و در دانش و فضل و ادب و پارسایى از نوادرروزگار خود بود. از بزرگان معاصر خویش دانش آموخت و به او اجازه افتاد و تدریس دادند. وى‏چندین کتاب در ادب و تصوف نوشت. از وى دیوان شعرى در دارالکتب مصر باقى مانده است. ازمشهورترین آثار او «الفتح‏المبین فى‏مدح‏الامین‏» مى‏باشد. قصیده‏اى زیبا که خود شرح جالبى از آن‏کرده با اصل قصیده در ضمن کتاب خزانة‏الادب حموى چاپ شده است. (97) بسیارى از اعلام‏دانشمندان از این زن فاضله کسب دانش کردند و گروه زیادى از طالبان دانش از محضر وى بهره‏عملى گرفتند.
علاوه بر آنچه آورده شد، بسیارى از زنان دانشمند بودند که شرح حال آن‏ها در منابع تاریخى وترجمه‏ها آمده است. بعضى از آنان به قدرى مهم بودند که بسیارى از دانشمندان مرد عمیقا خودرا مرهون دانش و راهنمایى آنان مى‏دانند.
به عنوان نمونه خطیب بغدادى دانشمند برجسته، شاگرد «کریمه‏» دختر احمد مروزى بود. اوصحیح بخارى را براى خطیب شرح و تفسیر کرده است. (98)
همچنین در بیان استادان بى‏شمار «على‏بن عساکر» هشت زن به چشم مى‏خورد (99) . یکى از آن‏هاعین‏الشمس دختر ابوالفرج اصفهانى است که از زبان او به قلم خود حدیث‏ها نگاشت و در«معجم‏» خویش فراهم آورد (100) . ابوحیان به هنگام شمارش استادانش به ویژه از سه بانوى دانشمندبه‏نام‏هاى: «مونسه‏» دختر ملک کامل، «شامیه‏» دختر حافظ و «زینب‏» دختر عبداللطیف بغدادى‏یاد مى‏کند. ابوحیان در لیست اساتید خود از 81 زن نام برده است. (101) سمعانى، که درحدیث‏شناسى و رجال، سرآمد روزگار خویش است، توانست در اصفهان از چهار زن حدیث‏شناس اصفهان اجازه وایت‏حدیث‏بگیرد. (102)
اینها نمونه‏هایى است از زنان دانشمند از صدر اسلام، تا اواخر قرن دهم. مسلم است که بررسى‏تاریخ هزار و چهارصد ساله اسلام و حتى ذکر اسامى و شرح حال زنان فقیه و حدیث‏دان ودانشمند محتاج به تالیف کتب زیادى مى‏باشد و آنچه بیان شد براى نشان دادن میزان برخوردارى‏و مقام والاى زن مسلمان در تعلیم اسلامى است و نشانگر آن است که هیچگونه مانعى براى‏تحصیل زنان وجود نداشته است و زن مسلمان مقام و منزلتى را بدست آورده است که در قرون‏وسطى براى هیچیک از زنان یونانى و مسیحى فراهم نبوده است.
چنانکه بانو اسماء فهمى نویسنده کتاب «مبادى‏التربیة الاسلامیه‏» مى‏گوید:
در مقایسه زندگى زن در جامعه اسلامى با نحوه زندگى زن یونانى و مسیحى‏در قرون وسطى به روشنى مى‏توان در یافت که زن مسلمان در آن روزگار به‏چه پایگاه بلندى از رشد عقلى و روحى و تاثیر فعال در زندگى جامعه اسلامى‏دست‏یافته بود. زیرا در بین دانشمندان یونانى چنانچه آراى اسپرطیین وافلاطون را کنار بگذاریم به‏رغم آن تمدن و پیشرفتى که در علوم و برنامه‏هاى‏اجتماعى داشتند نسبت‏به زن و حق برابرى او در زندگى اجتماعى با مرد بخل‏ورزیده و این طبقه را به عنوان کالایى براى کامجویى به‏شمار آورده‏اند. زن‏مسیحى نیز در آن جهل و بى‏خبرى که بر اروپاى قرون وسطایى سایه افکنده‏بود با مرد مسیحى شریک بود و اگر چند مورد زنانى را که سهم قابل ملاحظه‏اى‏در تعلیم داشتند در برخى از دانشگاه‏هاى جنوبى اروپا به کار تدریس‏پرداخته‏اند از بقیه جدا کنیم، در دانشگاه‏هاى شمالى براى پذیرش زن هیچگونه‏گذشتى روا نگردیده و محتمل است که دانشگاه‏هاى جنوبى اروپا تحت تاثیر آراو رسوم اسلامى قرار گرفته باشد، زیرا که پیوند فرهنگى بین دنیاى شرق و غرب‏در نقاط جنوبى اروپا شدت داشته است. (103)
زن و رشته‏هاى دیگر علوم
درس‏هاى دینى اگر چه بیشتر مورد علاقه زنان بود ولى زنانى هم بودند که به رشته‏هاى دیگرعلوم بیشتر تمایل داشتند. آنان در بسیارى موارد همپایه یا چه بسا فراتر و بهتر از مردان روزگارشان‏در این راه گام برداشتند.
همسر «فرزدق‏» به قدرى ادیب و نکته سنج‏بود که شوهرش او را به داورى میان شعر خود ورقیبش «جریر» نشاند. داورى او در بهترین تعبیرها این بود:
شعر جریر در شیرینى بر شعر تو چیره آمده است ولى در تلخیش با آن توانباز است (104) .
«زینب‏» و «حمیده‏» دختران زیاد، شاعرانى توانا بودند و در رشته‏هاى گوناگون، شعرمى‏سرودند، آنان دختران زیبا و با شرم و حیا بودند، عشق به ادبیات آن دو را به همنشینى بادانشمندانى که پرهیزگار و نیک روش بودند مى‏کشانید ولى این دو هرگز جنسیت‏خود را فراموش‏نمى‏کردند (105) .
مریم دختر ابو یعقوب انصارى شاعر و معلمى خوب در ادبیات بود و انجمن درسى ویژه‏بانوان دایر کرد که براى استفاده از دانش او گردش حلقه مى‏زدند. (106)
«بدانیه‏» کنیز پیش اربابش «ابومطرف عبدالرحمن‏» درس خواند، ولى از او برتر بود و در عروض‏استاد بود «ابو داود سلیمان نجاح‏» مى‏گوید که من دو کتاب کامل و نوادر را پیش این زن خواندم ودانش عروض را از او آموختم (107) .
زنى بنام «حفصه رکونیه‏اى غرناطه‏اى‏» دختر حاج رکونى در نجابت و استعداد زبانزد مردم بود.شعرهایى که «یاقوت‏» و «ابن خطیب‏» از او باز نویس کرده بسیار لطیف‏اند او در کاخ خلیفه «منصورعبدالمؤمن ابن على‏» آموزگار و مربى زنان دربار بود. (108)
«تقیه ام على‏» دختر ابوالفرج غیث‏بن على سلمى ارمنازى همسر حمدون معروف به فاضل‏بابویى زنى با استعداد و شاعرى برجسته بود و در علم و فضل و شعر و فصاحت‏شهرتى به سزاداشت. وقتى در اسکندریه ملازم خدمت‏حافظ سلفى احمد بود روزى مکتوبى را دید که سلفى‏بدین مضمون نوشته است:
در حجره‏اى که سابق بودم پایم به میخى برخورد و زخم شد دخترک کوچک مقنعه خود رابپایم بست.
پس تقیه به مجرد دیدن آن مکتوب بالبداهة انشا نمود:
لو وجدت السبیل جدت بخدى عوضا عن خمار تلک الولیده کیف لى ان اقبل الیوم رجلا سلکت دهرها الطریق الحمیده
قصاید و قطعات فصیح و لطیف وى بسیار است. او در شوال 579 هجرى در 74 سالگى‏درگذشت (109) خنساء، تماضر دختر عمر (ام عمر) (م، 26 ه ق) از مشاهیر شعراى زنان بود و هر دودوره جاهلیت و اسلام را درک کرده بود. او با قبیله خود از بنى‏سلیم شرفیاب حضور مبارک رسول‏خداصلى الله علیه وآله شدند و به شرف قبول دین مقدس اسلام مفتخر شدند. به تصدیق کسانى که در فنون‏شعرى خبره هستند، زنى شاعرتر از خنساء پیش از او یا بعد از او نیامده است. جریر شاعر گوید:
من اشعر شعرا بودم اگر این زن نبود.
بشار گوید:
«در اشعار هر زنى که شعر گفته ضعفى ظاهر است مگر خنساء» .
در جنگ قادسیه با چهار پسرش حاضر بود و آنان را با تلاوت آیات قرآن و تذکر بقاى آخرت وفناى دنیا و مانند اینها تحریص به قتال مى‏کرد. تا آن‏که هر چهار نفر به شهادت رسیدند، خنساء به‏مجرد شنیدن گفت:
حمد خداى را که مرا با شهادت فرزندانم معزز گردانید و امیدوارم که مرا نیز در آخرت با آنان‏در محل رحمت‏خود، یکجا جمع نماید. (110) دیوان خنساء در بیروت چاپ شده است. او را به جهت زیبایى و شهامتش خنساء گفته‏اند.
برخى از زنان مسلمان به هنر خطاطى و خوشنویسى علاقه‏مند بودند و خط کوفى را نیکومى‏نوشتند و بعضى از آنان از این راه امرار معاش مى‏کردند. چنانکه در محله الرباط الشرقى در شهرقرطبه دارالملک اندلسى، 160 کدبانو که خط کوفى خوب مى‏نوشتند به نسختگرى روزگارمى‏گذراندند (111) .
زنان و درمان بیماران
کارهاى انسانى را در بیشتر جنگ‏هاى اسلام زنان عهده‏دار مى‏شدند، چنانکه در جنگ خیبر،«امیه‏» دختر قیس غفاریه با گروهى از بانوان نزد پیامبر آمدند و از او درخواست کردند به آنان اجازه‏دهد که با سپاه براى درمان زخمى‏ها حرکت کنند و هر کمکى که مى‏توانند انجام دهند. پیامبرصلى الله علیه وآله‏به آنان اجازه داد و بانوان وظایف خود را انجام دادند. (112)
گزارش‏هایى از زنان در دست هست که بعضى از آن‏ها پزشک ماهرى بودند. «زینب‏» دختر«بنى‏اود» چشم پزشک کاردان و ماهرى و میان عرب بسیار مشهور بود. حمادابن اسحاق از پدرش‏نقل مى‏کند که مى‏گفت:
پیش زنى از قبیله «بنى‏اود» رفتم تا چشم دردم را درمان کند و او درمان کردو آنگاه گفت: کمى چشمت را فرو بند تا دارو درون آن رود، چشمم را فرو بستم‏و این شعر را مثال آوردم:
امخترمى ریب المنون و لم ازر طبیب بنى اود على الناى زینبا
آن زن چشم پزشک تبسم کرد و گفت: مى‏دانى این شعر درباره چه کسى سروده شده است؟ گفتم:نه! گفت: به خدا درباره من، من همان زینبم که در شعر است و پزشک قبیله بنى اود. (113)
«ام‏الحسن‏» دختر قاضى «ابوجعفر طنجانى‏» در همه رشته‏هاى علوم آن عصر به ویژه در طب نامداربود. (114)
خواهر «حفید بن زهر وزیر» و دخترش که در زمان «منصوربن ابى عامر» مى‏زیستند، در پزشکى‏ماهر و زبردست‏بودند و در بیمارى‏هاى زنان تجربه و مهارت خاصى داشتند و این‏ها پزشکانى‏بودند که براى درمان بانوان دربار دعوت مى‏شدند. (115)
البته زنان مسلمان در دیگر زمینه‏ها هم نقش بزرگى داشتند و فرهنگشان بدان پایه رسیده بود که به‏کارهاى سیاسى و ادارى نیز مى‏پرداختند.
بنا بر آنچه گذشت معلوم شد، آموزش در میان زنان مسلمان در طول تاریخ شیوه رایجى بوده‏است. اشارتهایى هست که نشانگر برپایى کلاس‏هاى ویژه و جداگانه براى دانشجویان زن است،مثلااحمدبن حنبل که خانه خود را به یک نهاد آموزشى تبدیل کرده بود، در آغاز شب در خانه‏خود براى زنان کلاس جداگانه‏اى داشت. (116)
با یک بررسى گذرا از زندگى‏نامه‏هاى دانشمندان زن به این نتیجه مى‏رسیم که بیشتر آنان ازخانواده‏هاى علما و دانشمندان بودند. معمولا همه زنان این بخت را نداشتند که در جلسات درس‏اساتید بزرگ شرکت کنند، ولى براى زنانى که از بستگان و خویشان استادان و دانشمندان بودند،این امکان فراهم‏تر بود.
بدین جهت‏بعضى‏ها معتقد شده‏اند که زن مسلمان سده میانه، خصوصى درس مى‏خوانده است.در دیباچه ادب المعلمین ابن سحنون مى‏خوانیم:
بارها پدر به دختران خود در خانه درس مى‏دهد، چنانکه «ابن مسکین‏» (م، 278 ه) عادت درنشستن به تدریس شاگردان تا نماز عصر داشت و آنگاه دو دختر برادر و نوه‏هایش را فرامى‏خواند و به آنان قرآن و دانش دیگر مى‏آموخت‏». (117)
«اعشى‏» شاعر نامى به دخترش درس مى‏داد تا اینکه زنى دانشمند شد و چنان ذوقى یافت که‏شعرهاى تازه سروده پدر را به نقد مى‏کشید. (118)
گاهى مربیان و آموزگاران خصوصى براى آموزش وابستگان و خویشاوندان همسر امیران وثروتمندان گمارده مى‏شدند. (119)
گرچه زنان اجازه شرکت در کلاس‏هاى عمومى و خصوصى را داشتند، ولى شمار کسانى که از آن‏بهره مى‏گرفتند، در مقایسه با مردها بسیار کم بود. شمار کسانى که در میان آنان به عنوان دانشمندشهرت و آوازه به‏دست آوردند چه بسا کمتر بوده است. دکتر منیرالدین احمد در این باره مى‏گوید:
در برابر 7799 مرد دانشمندى که نامشان به وسیله تاریخ بغداد در کتابش‏آمده است. تنها نام 32 زن دانشمند گنجانده شده است. دیگر دانشمندان،تاریخ زندگى زنان دانشمند بسیارى ثبت کرده‏اند. (120)
در کنار اینها باید توجه داشته باشیم که با توجه به شرایط خاص زنان و مسؤولیت‏هاى آنان درخانواده فرصت آموختن براى آنان، بسیار کوتاه بود. زن ناچار بود حجاب داشته باشد. و از اختلاطنیز باید پرهیز مى‏کرد. علاوه بر این سفرهاى دور و دراز بر آن‏ها مقدور نبود و سفرهایى که انجام‏شده، معمولا به شهرهاى مقدس اسلام بود. و همچنین حضور محارمى از مردان براى همراهى‏ضرورت داشت. و علاوه بر این کار عمده زنان آن روزها خانه‏دارى و بچه‏دارى بود و با آن همه‏مشکلاتى که آن روزها وجود داشت، فرصت درس و بحث و مطالعه را از زن مى‏گرفت، علاوه برهمه اینها بعضى از مورخان نیز از آوردن نام و زندگى‏نامه بانوان دانشمند خوددارى کرده‏اند. براى‏همین است که تعداد دانشمندان زن در مقایسه با مردها کم بوده است.
در عین حال امروزه از برکت انقلاب و نظام اسلامى بستر مناسبى براى آموزش زنان چه درزمینه علوم اسلامى و علوم دیگر فراهم آمده است و تعداد محصلان و تحصیل کردگان زنان‏افزایش بسیارى یافته است

پی نوشت ها :


1) تفسیر المیزان، ج‏2، ص 284، ترجمه ج‏2، ص 383.
2) رعد (13): 16.
3) زمر (39): 9 .
4) جمعه (62): 2.
5) ص (38): 28 .
6) حجرات (49): 13.
7) بحارالانوار، ج‏1، ص 172.
8) مقایسه شود با مقاله استاد شهید مطهرى در کتاب «گفتار ما» سال دوم صص 122-136.
9) وسایل‏الشیعه، ج‏14، صص 127-126.
10) الاصابه، کتاب النساءات، ص 619 و تهذیب التهذیب، ج‏12، ص 428 و طبقات ابن سعد، ج‏8، ص 196.
11) فتوح‏البلدان بلاذرى، صص 459-458، طبع مصر.
12) تاریخ قرآن، دکتر رامیار، ص 385.
13) صحیح بخارى، ج‏1، ص 30، کتاب‏العلم.
14) فى‏میدان‏الاجتهاد صعیدى، صص 35-34 .
15) سعیدافغانى، الاسلام‏والمراة، ص 102.
16) فى‏میدان‏الاجتهاد، ص 39 .
17) تاریخ دانشگاه‏هاى اسلامى، ترجمه: دکتر نورالله کسائى، ص 366.
18) وفیات الاعیان، ابن خلکان، ج 1، ص 160.
19) میزان الاعتدال ذهبى، ج‏3، ص 395.
20) تاریخ دانشگاه‏هاى اسلامى; ترجمه: کسائى ص 369.
21) الاصابة فى‏تمییزالصحابة ابن حجر عسقلانى، ج‏5، صص 219-483 .
22) اسدالغابة ابن اثیر، ج‏5، ص 389 تا آخر.
23) ام سلمه، زکى بیضون، ص 132.
24) مرآة‏الجنان ذهبى، ج‏1، ص 37.
25) ام سلمه، دخیل، ج ، ص 28.
26) الاعلام، زرکلى، ج‏9، ص 104.
27) المستدرک على الصحیحین، ج‏3، ص 130 .
28) المناقب، ج‏3، ص 130 .
29) مدینة‏المعاجز بحرانى.
30) اعیان‏الشیعه، ج‏13، ص 464 .
31) الدرالمنثور، ص 366، به نقل از ریحانة‏الادب، ج‏8، ص 295.
32) اسدالغابة، ج‏5، ص 584.
33) ریحانة‏الادب، ج‏8، ص 305.
34) اسدالغابة، ج‏5، ص 554; اعلام النساء، ج‏5، ص 171.
35) اسدالغابة، ج‏5: ص‏547 و ابن‏حجرالاصابه، ج‏8، ص‏183 و الریاض‏النضرة، ج‏2، ص‏161 و اعلام‏النساء، ج‏5، ص‏61.
36) تذکرة‏الخواتین، ص 36 و الدرالمنثور، ص 55.
37) تذکرة‏الخواتین، ص 40 و الدرالمنثور، ص 539، و ریحانة‏الادب، ج‏8، 304.
38) همان مدارک.
39) معجم رجال الحدیث، آیة‏الله خویى، ج 14، ص 230 .
40) شرح نهج‏البلاغه، ابن ابى‏الحدید، ج‏19، ص 2.
41) المعجم الکبیر، طبرانى، ج‏24، ص 149، طبع قاهره.
42) تهذیب التهذیب ابن حجر عسقلانى ج‏12، ص 389. - الطبقات الکبرى ص 280.
43) العقدالفرید، ج‏1، ص 58 - 357 و الدرالمنثور فى طبقات ربات الخدور، زینب فواز العاملى ص 25 و بلاغات النساء، ابن طیفور، ص‏43.
44) اعیان‏الشیعه، ج‏13، ص 491 و الدرالمنثور، ص 60 و ریحانة‏الادب، ج‏8، ص 308.
45) به نقل از کتاب نهاد آموزش اسلامى، ص 47.
46) براى آگاهى بیشتردر زمینه آموزش زنان در اسلام مراجعه شود به کتاب تاریخ آموزش در اسلام ترجمه محمدحسین ساکت،صص 277-260.
47) نهج‏البلاغه، خطبه 147.
48) شرح نهج‏البلاغه ابن ابى‏الحدید، ج‏2، ص 475، چاپ دوم بیروت و ارشاد شیخ‏مفید، ص 186، بیروت الاعلمى .
49) الاستیعاب، ص 1954 و اسدالغابة، ج‏5، ص 614 و الاصابه، ج‏4، ص 468.
50) الطبقات الکبرى، ص 463.
51) تنقیح‏المقال، ص 73.
52) ریاحین‏الشریعه، ج‏3، صص‏134-133.
53) محدثات شیعه، ص 189.
54) خصایص زینبیه، فاضل جزایرى، به نقل مرحوم عمادزاده، و فاطمة‏الزهراعلیها السلام، ص 530.
55) ارشاد، ص 186 و الطبقات الکبرى، ص 465 و اعلام‏النساء، ج‏4، ص 81 و تهذیب‏التهذیب، ج‏12، ص 443.
56) الطبقات الکبرى، ص 466.
57) بنا به نقل مقاله «زن، روایت و فقاهت‏» از خانم سبحانى.
58) وفیات‏الاعیان ابن خلکان، ج‏2 ص 131، شماره 254.
59) ریاحین‏الشریعه، ج‏3، ص 258 .
60) رجال الطوسى، ص 142، چاپ قم.
61) همان، ص 341 .
62) سفینة‏البحار، ج‏2، ص 376; تاریخ قم; ص 7 و بحارالانوار، ج‏60، ص 216; عیون‏اخبارالرضا، ج‏2، ص 267.
63) رجال نجاشى، جامع‏الرواة اردبیلى، ج‏1، ص 611.
64) ریاحین‏الشریعه، ج‏4، ص 256.
65) ابن خلکان، ج‏5، ص 56.
66) همان ج‏5، ص 57.
67) ابن خلکان، ج‏2، ص 172، شماره 276.
68) الدرالمنثور فى طبقات ربات الخدور، زینب بنت على العاملى، ص 331.
69) ابن خلکان، ج‏2، ص 92، ش 237.
70) تاریخ آموزش در اسلام، دکتر شبلى ترجمه: محمدحسین ساکت، ص 267.
71) ابن خلکان همانجا.
72) الدرالمنثور فى‏طبقات ربات الخدور، ص 367.
73) تذکرة‏الخواتین، صص 38-80 و ریحانة‏الادب، ج‏8، ص 302.
74) الدرالمنثور فى‏طبقات ربات‏الخدور، ص 366.
75) الدرالمنثور ص 239، الدرالکامنه، ج‏2، ص 129، البدایه والنهایه، ج‏14، ص 79.
76) ریحانة‏الادب، ج‏8، ص‏311.
77) ابن حجر عسقلانى، الدرالکامنه، ج‏2، ص 122.
78) همان کتاب، ج‏2، صص‏117-118.
79) رحله ابن بطوطه، ج‏1، ص 67.
80) ریاض‏العلما و امل الامل به نقل ریحانة‏الادب، ج‏8، ص 297.
81) الدرالکامنه، ج‏1، ص 544.
82) الدرالمنثور، ص 227.
83) الدرالمنثور، ص 228 .
84) الدرالمنثور، ص 228.
85) همان، ص 292 .
86) خیرات حسان، ج‏1، ص 45 و ج‏2، ص 139 .
87) خیرات حسان، ج‏2، ص 54.
88) خیرات حسان، ج‏2، ص‏65; الدرالمنثور، ص 537; تذکرة‏الخواتین، ص 41.
89) الدرالمنثور، ص 293.
90) ریاض‏العلما، ج‏5، ص‏407، اعیان‏الشیعه، ج‏3، ص 607، الکنى والالقاب، ج‏2، ص 17 و 62.
91) همان مدرک.
92) الذریعه، ج‏1، ص‏114، و ج 2، ص‏15 و ج‏6، ص 18.
93) اعیان‏الشیعه، ج‏8، ص 391 و ریاحین‏الشریعه، ج‏5، ص 23.
94) تاریخ بغداد، ج‏14، ص 443 و اعلام‏النساء، ج‏1، ص 90.
95) خیرات حسان، به نقل از ریاحین الشریعه، ج‏5، ص 4.
96) الدرالمنثور، ص 54 و ریحانة‏الادب، ج‏8، صص‏322-321.
97) الدرالمنثور، صص 293-303 .
98) یاقوت، معجم‏الادبا، ص 247.
99) همان کتاب ج‏5، ص 140.
100) اعلام‏النساء، ج‏3، ص 382.
101) مقرى، نفح‏الطیب، ج‏1، ص 607.
102) التحبیر، ج‏2، ص‏420 ; اعلام‏النساء، ج‏3، ص 382 .
103) مبادى‏التربیة الاسلامیه، اسماء فهمى، ص 152، به نقل استاد غنیمه، تاریخ دانشگاه‏هاى بزرگ اسلامى، ترجمه: دکتر نورالله کسایى،ص 376.
104) البیان و التبیین، حاحظ، ج‏2، ص 93.
105) نفح‏الطیب، مقرى، ص 1142 ; یاقوت، ج‏4، ص 144.
106) نفح‏الطیب، ص 1143.
107) همان کتاب، ص 1078.
108) ارشاد، یاقوت، ج‏4، صص 120-119; الاحاطه ج‏1، صص 318-316.
109) ابن خلکان، ج‏1، ص 266; خیرات حسان، ج‏1، ص 84; ریحانة‏الادب، ج‏8، ص 315.
110) معجم‏المطبوعات، ص 837; خیرات حسان، ج‏1، ص 117; الدرالمنثور، ص 109.
111) زندگى مسلمانان، در قرون وسطا، نوشته: مظاهرى، ترجمه: مرتضى راوندى، ص 221.
112) المراة‏العربیه، عبدالله عفیفى، ج‏2، صص 46-44.
113) عیون‏الانباء فى‏طبقات الاطباء، ص 181، چاپ بیروت یک جلدى.
114) ابن خطیب، الاحاطه فى‏اخبار، غرناطه، ج‏1، صص 266-265.
115) ابن ابى اصیبمه، طبقات الاطباء، ص 524.
116) تاریخ بغداد، ج‏14، ص 435.
117) التعلیم عندالقابسى، دکتر اهوائى، ص 22.
118) الاغانى، 15، ص 106.
119) ادب المعلمین، ص 23.
120) نهاد آموزش، ص 171. ترجمه محمدحسین ساکت.